ترجمه مقاله

حامیة

لغت‌نامه دهخدا

حامیة. [ ی َ ] (ع ص ، اِ)نعت فاعلی مؤنث حامی . حمایت کننده . || مردی یا جمعی که حمایت مردم خود کنند. (منتهی الارب ). مردی دلیر که قوم خود نگاه دارد. || دیگپایه . || سنگها که بدان نورد چاه کنند. (منتهی الارب ). || آتش بغایت گرم : نارحامیة. (قرآن 11/101). ناراً حامیه . (قرآن 4/88). ج ، حوامی . (منتهی الارب ). || در عصر حاضر، در ممالک عربی ساخلوی شهر را حامیة گویند. || هو علی حامیةالقوم (بر حامیه ٔ قوم بودن )؛ یعنی آخرین کس است که حمایت کند قوم را در امور آنان . || رفتن بحامیه ٔ خود؛ رفتن بجهت و مقصد خویش : مضیت علی حامیتی ؛ أی وجهی و مقصدی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله