ترجمه مقاله

حایر

لغت‌نامه دهخدا

حایر. [ ی ِ ] (ع ص ، اِ) نعت فاعلی از حیرت . سرگشته . سرگردان . که بیرون شد کار نداند. (منتهی الارب ). متحیر. حیران . (مهذب الاسماء). ج ، حوران . حیران . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد) . || جای پست . || بستان . (منتهی الارب ). اصمعی گوید: مطمئن و وسط بلنداطراف . ج ، حوران . موضعی (معجم البلدان ) (اقرب الموارد). مجتمعالماء و حوض یسیَّب الیه مسیل ُ ماء الامطار. (اقرب الموارد). گرداب . گوباران . (مهذب الاسماء). مغاکی که آب باران در او گرد آید در دشت . (منتهی الارب ). حوضی که آب باران در آن گرد شود، چه آب در آن متحیرانه چرخ زند. حوض که آب سیل و باران بدان ریزد و گرد آن متحیرانه بچرخد. و بیشتر مردم آنرا حَیْر خوانند چنانکه عایشة را عَیْشة گویند. (معجم البلدان ).
ترجمه مقاله