ترجمه مقاله

حبشی

لغت‌نامه دهخدا

حبشی . [ ح َ ب َ شی ی ] (ص نسبی ) منسوب به حبشه . یکی از مردم حبشه . مردی از حبشه . سمعانی گوید: هذه النسبة الی الحبشة و هی بلاد معروفة، ملکها النجاشی الذی اسلم بالنبی (ص ) و هاجر اصحابه الیه حتی هاجر النبی (ص ) الی المدینة :
وین عجب تر که تو وقتی حبشی بودی
رومیئی خاستی از گور بدین زودی .

منوچهری .


وصف ذاتش چه کنم او عربی من عجمی
لاف مهرش چه زنم او قرشی من حبشی .

؟


- حبشی موی ؛ آنکه موئی سخت جعد دارد :
عنبرین خطی و بیجاده لب و نرگس چشم
حبشی موی و حجازی سخن و رومی دیم .

فرخی .


ترجمه مقاله