ترجمه مقاله

حثر

لغت‌نامه دهخدا

حثر. [ح َ ث َ ] (ع مص ) درشت و سطبر گردیدن . غلیظ و سطبر شدن چیزی . || دانه بستن انگور و شیره . (دبس )(منتهی الارب ). جوشیدن دوشاب . || حثر العسل ؛ دانه بست انگبین تا فاسد گردد. || ثُره دمیدن بر پوست . || آبله دمیدن در پوست . آبله ٔ سرخ برآمدن در چشم . دانه ٔ سرخ برجستن در چشم یاآماسیدن پلک از رمد. تورک سرخ افتادن در چشم ؛ یعنی دانه ٔ سرخ در آن پدید آمدن یا آماسیدن پلک از رمد. || فراخ و وسیع گشتن چیزی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله