ترجمه مقاله

حجرالمغناطیس

لغت‌نامه دهخدا

حجرالمغناطیس . [ ح َ ج َ رُل ْ م ِ ] (ع اِ مرکب ) آهن ربا یا سنگ آهنکش . حجرالحدید. حجرالهنود. سنگ آهن رباست . و از انتهای عمان و حوالی بحر هند خیزد و بهترین او لاجوردی و صاف و زبون ترین او سیاه است . در سیم خشک و در اول گرم و گویند سرد است . و چون قوه ٔ جاذبه ٔ او از ربودن آهن ساقط گردد و از مالیدن سر رفع قوت او شود، در این حال هرگاه در خون گرم اندازند اعاده ٔ قوت کند خصوصاً چون در خون بز نر اندازند، و هر روز تغییر دهند تا سه روز، و عرق و رطوبت نیز مسقط قوت اوست و شرب او مقوی جگر و سپرز و مزیل حصاة و فالج و نقرس و مفاصل و عرق النسا و عسر ولادت و با ماء العسل مسهل اخلاط غلیظه و با قوابض قاطع اسهال و ذرور او جهت رفع مضرت جراحات آلات آهنی زهردار عجیب الاثر، و جهت قطع نزف الدم و التیام جراحت و محرق مغسول او در جمیع افعال مثل شادنج ، و قدر شربتش تا سه قیراط و داشتن در حریر سفید باعث قبول و جاه و هیبت و قضای حاجات و در دست و پا وتعلیق او بطرف چپ جهت عسر ولادت و درد زائیدن مؤثر است و گویند چون حایض مس او کند این اثر ازو زایل میگردد و چون زحل در سنبله باشد و او را با گلاب شسته سرمه ای ترتیب داده اکتحال نمایند و مریخ در میزان بوده از آهن نیز سرمه ترتیب داده دیگری از او اکتحال نماید و شخص مکحول بمغناطیس مدت مدید نظر در شخص مکحول به آهن کند بمرتبه باعث محبت مفرط ثانی باول گردد که مافوق آن متصور نباشد مجرب دانسته اند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و صاحب اختیارات بدیعی گوید: بپارسی سنگ آهن ربا خوانند و چون بسوزانند مانند شادنه بود در عمل و منفعت . بهترین وی سیاه بود که بسرخی مایل بود و هیچ خلطی در وی نبود جذب آهن بقوه کند هرچند زیاده تر وباید نیکوتر بود. جالینوس گوید، گرم و خشک بود بغایت و اگر کسی را خبث الحدید در شکم مانده باشد چون با شراب بیاشامند جذب آن بکند و بصحبت خود بیرون آورد ومسهل کیموس غلیظ بود و مقدار مستعمل از وی از نیم مثقال تا یکدرم بود و گویند چون در دست گیرند در دستها و پایها تشنج یابس که آنرا کزاز خوانند ساکن گرداند و اگر بر جراحتی که از تیغ زهردار بوده باشد نهند،سودمند بود بغایت و بحال صحت بازآورد. و مغناطیس چون بوی سیر به وی برسد سست شود در ربودن آهن ، باز چون در خون بز یا گوسفند اندازند و اگر بسرکه هم بشویندتیز گردد در ربودن آهن -انتهی . وابن البیطار در مفردات الادویه گوید، هو الحجر الذی یجذب الحدید قال دیسقوریدس فی الخامسة، اجوده ماکان قوی الجذب لازوردی اللون کثیفاً لیس بمفرط الثقل و ان سقی منه ثلاث او ثولوسات بالشراب الذی یقال له ماءالقراطن اسهل کیموساً غلیظ. و من الناس من یحرقه و یتبعه بحسیات الشادنة. قال جالینوس فی التاسعة قوته کقوة الشادنة و قال البصری قال الانطیلس الاَّمدی عن بعض الناس انه حجرٌ اذا مسک بالکف نفع من وجع الیدین والرجلین ، و نفع من الکزاز.قال الطبری : یابس ٌ جداً، جید لمن فی بطنه خبث الحدید نافع لعسر الولادة اذا وضع علی المراءة النفساء او امسکته . و قال غیره یذهب الاسهال العارض من شرب خبث ِ الحدید و ان ذرّ علی جرح بحدید المسموم ابرأه -انتهی . و داود ضریر انطاکی گوید: یسمی حجر الهنود و حجر الحدید و هو معدن یتولد من جید الکبریت الکثیر و قلیل الزئبق ینعقد بالبرد. بین تخوم عمان والهند ممایلی البحر و من ثم لن تسلکه مرکب محددة و اجوده اللازوردی الرزین الصافی الجاذب للحدید والاسود ردی ٔ و هو بارد یابس فی الثالثة ینفع من النقرس و المفاصل و النساءو عسر الولادة مطلقاً و ضعف الکبد و الطحال و الحصی شرباً و الجراح و نزف الدم ذروراً مع ذلک و کیف استعمل یخلص من السموم ، لکن فی الطلاء بلبن النساء. و من خواصه أن تعلیقه فی الحریر الابیض یورث الجاه و القبول و الهیبة و قضاء الحوائج ، اذا وقف حامله علی یسارالملوک و ان مثقالین منه أو واحداً و اربع شعیرات تحریراً اذا جعل فی مثله فضة مخروق الفص بحیث یماس الاصبع فی طالع السرطان و القمر متصل بزحل ، من لبسه فی یسراه لم ینعقد منه ولد، مجرب . و انه اذا صنع منه کحل بعد تصویله فی ماء الورد، و زحل فی السنبله ، و من الحدید کحل آخر، و المریخ فی المیزان ، و أکحلت من شئت من الحدید و أنت منه و أطلت النظر الیه أحبک بحیث لم یصبر عنک ، مجرب عن الشیخ و انه یفسده العرق و النوم و یصلحه نقعه فی دم التیوس ثلاثاً مع التغییر کل یوم و یقوم مقام الشادنج فی أمراض العین محرقاً و کله یعقد و یثبت و ان علق علی یسار المطلقة ولدت سریعا، و متی مسته حائض بطلت هذه الخاصیة. وانه اذا سحق مع ای صمغ کان و أخذ منه مثقال ثم أتبع بمعجون الخبث ممزوجاً بصمغ الجوز و وبر الارنب جذب البرادة الی الفتوق و قرر الماء والکسر منقول عن تجربة -انتهی .
ترجمه مقاله