ترجمه مقاله

حجر

لغت‌نامه دهخدا

حجر. [ ح ُ ] (اِخ ) ابن عنبس . و برخی ابن قیس گفته اند. مکنی به ابوسکن یا ابوعنبس حضرمی کوفی است . طبرانی او را صحابی و ابن حبان در ثقات تابعین شمرده است . ابن معین گوید: شیخ کوفی و ثقة و مشهور است از علی و دیگران روایت دارد. بخاری و ترمذی و ابوداود حدیث او آورده اند. بخاری در تاریخ گوید: در جاهلیت خون می آشامید. طبرانی روایتی از وی آورده که ابوبکر و عمر فاطمه را خواستگاری کردند،پیغمبر به علی گفت : آیا تو نظری نداری ، ولیکن متفق علیه است که حجربن عنبس پیغمبر را ندیده شاید داستان را از برخی صحابه شنیده باشد. (الاصابة ج 2 قسم 3 ص 59).شمس الدین سامی گوید: حجربن العنبس الکوفی . در حیات رسول (ص ) متولد شد لکن بدرک صحابت او نائل نگردید و در جنگ جمل و صفین در رکاب امیرالمؤمنین (ع ) بود و از او پاره ای احادیث نبویة منقول است . و او از مردم تنعه قریه ای نزدیک حضرموت است . (قاموس الاعلام ترکی ).
ترجمه مقاله