ترجمه مقاله

حدبة

لغت‌نامه دهخدا

حدبة. [ ح َ دَ ب َ ] (ع اِمص )گوژپشتی . کوزپشتی . (منتهی الارب ). احدیداب . تقصع. گوژی . کوزی . دوتائی . خم . قوز. قوزک . برآمدگی پشت . بیرون آمدن پشت و درون شدن سینه . (اقرب الموارد). حدبة کژی فقرات پشت است یا بدرون (بجلو) که حدبة المقدم نامیده شود و برخی آنرا تقصیع نامند و اگر با همراهی استخوانهای قس باشد، قعس و قصع نامیده شود، و یا بطرف بیرون است . که حدبة المؤخر خوانده شود. و یا به یک سو باشد و التواء خوانده شود. و علت آن یا آشکار است مانند ضربت یا فروافتادن . و یا از مزاج باشد چون رطوبت . (القانون چ تهران ص 314). و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: مهره ای که از جای خویش برود و باشد که بیرون آید، بتازی آنرا حدبة گویند، و باشد که اندرون شود، آنرا القعس گویند، و باشد که به یک جانب رود و آنرا التوا گویند -انتهی . داود ضریر انطاکی گوید: خارج شدن برخی از فقره های پشت است از راستی طبیعی ... هرگاه دماغ از هضم آنچه از راه نخاع بدان رسد عاجز گردد، در میان فقرات جای گیر شود و در این وقت میان دو فقره را جدا می سازد، پس یا بطرف پشت کج شود که حدبة نام دارد، یا به طرف جلو که قصع و قعس نام دارد، و یا به یکی از دو طرف که میل و صدع و تعوج خوانده شود.رجوع بتذکره ٔ ضریر انطاکی شود. تهانوی افزاید: که اگر حدبة بدون مضاف الیه استعمال شود مراد حدبة المؤخر است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و نیز رجوع به بحر الجواهر شود. || حدبه ٔ وجنة؛ گونه . || (ص ) ارض حدبة؛ زمین بسیار نصی . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله