ترجمه مقاله

حذاء

لغت‌نامه دهخدا

حذاء. [ ح َذْ ذا ] (ع ص ) نعلین دوز. (دهار) (مهذب الاسماء). نعلین گر. (دستور ادیب نطنزی ). کفشگر. نعل گر. کفش دوز. کفاش . اُرُسی دوز. منسوب به حذو به معنی کفش . (سمعانی ) (منتهی الارب ). ج ، حَذّأون . (منتهی الارب ). || قصیده ای که در آن تصرف حَذَذ کرده باشند. (منتهی الارب ). || قصیده ٔ حَذّاء؛ قصیده ای که در آن حَذَذ رخ داده باشد. رجوع به حَذّ و حَذَذ شود. || قصیده ٔ جید بی عیب (از اضداد است ). ج ، حُذّ. || تیزرو و گذران که به آن چیزی آویختن نتواند. || یمین حذاء؛ سوگندی که بسرعت یاد کنند یا سوگندی که بدان حق صاحب خود را باطل گردانند. || رحم حذاء؛ رحم که صله ٔ آن بجای نیارند. || قطاة حذاء؛ سنگخوار و اسفرود که دُم سبک و پرهای کم دارد. || ید حذاء؛ دست کوتاه . || لحیة حذاء؛ ریش کوتاه . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله