ترجمه مقاله

حذ

لغت‌نامه دهخدا

حذ.[ ح َذذ ] (ع مص ) بریدن از بیخ . (منتهی الارب ). بریدن . (تاج المصادر بیهقی ). || به سرعت رفتن . || (اصطلاح عروض ) تهانوی گوید: نزد عروضیان سقوط وتد مجموع از آخر جزء است و جزئی را که حذ در آن وقوع یافته اَحَذّ نامند. چنین است در «عنوان الشرف » و «جامعالصنائع». پس چون گرفته شود از متفاعلن بحذف علن از او و ابدال «متفا» بواسطه ٔ مهمل بودنش به «فعلن »، این عمل را حذ گویند و چنین است حال در «علن » مأخوذ از مستفعلن . و در بعضی از رسائل عروض عرب حذذ بفک ادغام دیده شده است . و مؤید آن است آنچه در منتخب صراح ذکر کرده که فک ادغام در کلمه ٔ حذ، از تصرفات اهل عروض باشد. و آن اسقاط وتد مجموع از متفاعلن است . و قصیده را حَذّاء نامند. و این از بحر کامل است . (کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به حَذَذ شود.
ترجمه مقاله