حراد
لغتنامه دهخدا
حراد. [ ح ِ ] (ع مص ) کم شیری شتران . محارده : حراد ابل ؛ کم شیر شدن شتران یا بند آمدن شیر آنها.(منتهی الارب ). حاردت الناقة؛ قل لبنها :
فحارد فان مولاک حارد نصره
ففی السیف مولی نصره لایحارد.
|| حراد سنة؛ کم آب شدن سال . || (ص ، اِ) ج ِ حَرید. (منتهی الارب ). || بند تنگ . (مهذب الاسماء).
فحارد فان مولاک حارد نصره
ففی السیف مولی نصره لایحارد.
(از اقرب الموارد).
|| حراد سنة؛ کم آب شدن سال . || (ص ، اِ) ج ِ حَرید. (منتهی الارب ). || بند تنگ . (مهذب الاسماء).