ترجمه مقاله

حرا

لغت‌نامه دهخدا

حرا. [ ح َ ] (ع اِ) حَراة. ناحیه ٔ گشادگی میان سرای . گویند: نزلت ُ بحراه . || بانگ مرغان و غوغای آنها و یا غوغای عام است . (منتهی الارب ). بانگ . (مهذب الاسماء). || کنام آهوان . || جای نهادن بیضه ٔ نعامه . ج ، احراء. گویند: لاتطر حرانا؛ ای لاتقرب ما حولنا. || (ص ) سزاوار: بالحرا ان یکون ذاک ؛ یعنی سزاوار است که آن باشد. و انه لحرا بکذا؛ ای خلیق . و آن را در زبان تازی تثنیه و جمع نباشد. (منتهی الارب ) :
و هن حری ً ان لایثبن عطیة
و انت حری ً بالنار حین تثیب .

کسائی (از اقرب الموارد).


ترجمه مقاله