ترجمه مقاله

حرقة

لغت‌نامه دهخدا

حرقة. [ ح ُ رَ ق َ ] (اِخ ) نام دختر نعمان بن المنذر که پیش از اسلام از جانب ایران امیر عرب بود و آنگاه که بعهد برادر او منذربن نعمان امارت آنان منقرض شد، و آنگاه که خالدبن ولید عراق را مسخر کرد این دختر رهبانیت گزید. او فصیحه و شاعره بود و با بعض صحابه از جمله سعد وقاص او را محاوراتی است و اندکی از اشعار و اقوال او مشهور است . (قاموس الاعلام ترکی ). قال زیاد لحرقة بنت النعمان : ما کانت لذة ابیک ؟ قالت : ادمان الشراب و محادثةالرجال . (البیان و التبیین ج 2 ص 70). قال هانی ٔبن قبیصة لحرقة ابنةالنعمان - و رآها تبکی - : ما لک تبکین ؟ قالت : رأیت لاهلک غضارة و لم تمتلی ٔدار قط فرحاً الا امتلأت حزناً. و نظرت امراءة اعرابیة الی امراءة حولها عشرة من بنیها کأنهم الصقور، فقالت : لقد ولدت امکم حزناً طویلاً. (البیان و التبیین ج 3 ص 97). قال هانی ٔبن قبیصة اتی حرقة بنت النعمان و هی باکیة، فقال لها: لعل احداً آذاک ؟ قالت : لا، و لکن رأیت غضارة فی اهلکم و قل ما امتلأت دار سروراً الاامتلأت حزناً. (البیان و التبیین ج 3 ص 106). و کان النعمان اذ شخص الی کسری اودع حلقته و هی ثمانمائة درع و سلاحاً کثیراً، هانی ٔبن مسعود الشیبانی و جعل عنده ابنته هند التی تسمی حرقة... (عقدالفرید ج 6 ص 111).و قیل لحرقة بنت النعمان : ما کانت لذة ابیک ؟ قالت : شرب الجریال ، و محادثةالرجال . (عقدالفرید ج 7 ص 249).
ترجمه مقاله