ترجمه مقاله

حریصی

لغت‌نامه دهخدا

حریصی . [ ح َ ] (حامص ) چگونگی و صفت و حالت حریص . حرص . شره . ولع :
علما را که همی علم فروشند ببین
به ربایش چو عقاب و به حریصی چو گراز.

ناصرخسرو.


از حریصی کار دنیا می نپردازی به دین
خانه بس تنگست و تاری می نبینی راه در.

ناصرخسرو.


آن دگر بهر ترهب در کنشت
و آن دگر بهر حریصی سوی کشت .

مولوی .


از حریصی گدای ره باشی
باش قانع که پادشه باشی .

مکتبی .


ترجمه مقاله