حریفی جستن
لغتنامه دهخدا
حریفی جستن . [ ح َ ج ُ ت َ ] (مص مرکب ) کسی را به حریفی خود وادار کردن . تشویق به هم خوابگی :
حوری از کوفه به کوری زعرب
دم همی داد و حریفی می جست
گفتم ای کور دم حور مخور
کو حریف تو ببوی زر تست .
حوری از کوفه به کوری زعرب
دم همی داد و حریفی می جست
گفتم ای کور دم حور مخور
کو حریف تو ببوی زر تست .
خاقانی .