ترجمه مقاله

حزنبل

لغت‌نامه دهخدا

حزنبل . [ ح َ زَ ب ُ / ح َ زَ ب َ ] (ع اِ) بیخی است که از طرف شام و بیت المقدس آورند. (منتهی الارب ).
حسین خلف گوید: سفید تیره رنگ میباشد. یک درم از آن جهت گزیدگی عقرب و مار با ماءالعسل بخورند، نافع است . (برهان قاطع چ معین ). نوعی از بهمن سپید است . مریافلن . میلی فو . ذوالف ورقة. ذوالف ورقات . هزار برگ . حرمانة. نام عامیانه ٔ نوعی از بومادران . نام نوع دیگر از گیاهان که برگ آن مانند برگ بومادران دارای کناره ٔ مضرس و بسیار ظریف باشد و هنوز هم به نام «ریزه گیاه » یا «گیاه درشکه چیها» خوانده میشود. گیاهی است درازعمر که در میان مرغزارها و کنار راهها بروید. ساقه های چین دارش دارای برگهای منفرد است که مستقیماً بر آن محور قرار دارد. برگش باریک و بلند و دارای دندانه های فراوان است . گلهای سفید یا گلگونش در هم آمیخته و تاجی را تشکیل داده و بر دم گل قرار دارد و عطر مطبوع و ملایمی میدهد. این گیاه در ترکیب حشیشةالجرح بکار میرود.
صاحب اختیارات بدیعی گوید: بیخی است که از طرف شام و بیت المقدس می آورند و سپید تیره رنگ بود چنانچه به سیاهی زند و دانگی از وی نافع بود جهت گزیدگی عقرب و مار، از یک درم تا یک مثقال به آب بیاشامند یا به ماءالعسل یا بشراب بغایت نافع بود. و مریافلن نیز گویند. حکیم مؤمن گوید: لغت عربی است و کف الدابه و کف النسر و به یونانی مریافلن نامند و مراد ازو بیخیست سطبر و سفید مایل به تیرگی وزردی و طعم او شیرین مایل بتلخی و امین الدوله نوعی از بهمن سفید دانسته . نبات او انبوه و برگ آن شبیه به برگ سیب و عریض تر و مزغب است و ساق مجوفی از وسط آن رسته . مابین زردی و سرخی و برگهای ریزه احاطه ٔ ساق نموده . بلندی او تا دو ذرع و منحرف بجهت اسفل بحدی که ملاصق زمین باشد، و در سر او چیزی متخلخل مثل اسفنج و درونش با اندک رطوبت ، و خارهای ریزه در اطراف اوو گلش مایل به سفیدی و زردی ، و تخمش محیط ساق او مثل فراسیون و بی شعبه و شاخ . و منبت او نزدیک آبها در بلاد شام و کوهها و بیت المقدس و طبرستان و بهترین او نرم تندبوی شیرین است در وسط دوم خشک و در اول سیم گرم و با ترقیه و قوتش تا بیست سال باقیست و مفتح و محلل و ملطف اخلاط و مبهی و مقوی احشا و جهت رفع صداع کهنه و منع تصاعد بخار و تقویت دماغ و قطع نزلات و رمد و درد لهاة و لثه و سینه و سعال و ربو و ضیق النفس و قولنج و ریاح غلیظه و ضعف جگر و سپرز، و با عسل جهت حصاة و مداومت او تا یک هفته و دو هفته جهت استسقای لحمی و زقی و با سکنجبین جهت نیکو کردن رخسار و بامغز تخم خربزه جهت گرده و با گلنار جهت قطع سیلان خون و با آب گندنا جهت ساقط کردن بواسیر و مداومت خوردن آن با آب کرفس جهت تحلیل آنچه در انثیان بهم رسد وبا صبر جهت رفع مفاصل و عرق النسا و ضماد مطبوخ مهرای او با سداب و سیر در روغن زیتون جهت فالج و لقوه کزار و خدر و عرق النسا و قطور او در گوش جهت گرانی سامعه و اکتحال او جهت قطع بیاض و ناخنه و سلاق و آشامیدن او جهت سموم حیوانی و نباتی و تقویت باه ، اجماعی اطبا است . خصوصاً با شراب و بدستور طلا کردن او و آشامیدن منقوع او در شیر تازه به قدر یک شب موجب عدم تأثیر سموم است تا مدت یک سال . گویند تا مدت العمر. باآب و نمک جهت سقطه و ضماد تازه و خشک او جهت منع ورم و جراحات و التیام آن بغایت مفید و گویند مضر ریه است و مصلحش انیسون و قدر شربتش از یک مثقال تا دو مثقال است و مؤلف مالایسع بیان نموده که صنفی ازو در شام بهم میرسد که شبیه به سورنجان و عظیم و صلب است و رفع اثر سموم را در عرض سال مخصوص او دانسته اند. ورجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی و ذیل القوامیس دزی شود.
ترجمه مقاله