ترجمه مقاله

حسب حال

لغت‌نامه دهخدا

حسب حال . [ ح َ ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) وقایعروز. حوادث جاریة. احوال کنونی . حسب حالت . || شعری که شاعر در وقایع حاضره گوید :
یکی ترانه درانداز حسب حال که هست
خدایگان را فردا نشاط سنگ انداز.

مختاری .


امروز یاد خواهم کردن زحسب حال
یک داستان که دهر چنان داستان نداشت .

مسعودسعد.


پادشاه را حسب حال بطبعآرد. (چهار مقاله ).
گوش کن حسب حال خاقانی
گرچه او ژاژ بیشتر خاید.

خاقانی .


هرچه دارد ضمیر خاقانی
در غمش حسب حالی افتاده است .

خاقانی .


من چه گویم حسب حال خود کند
عالم الاسرار گیتی آفرین .

خاقانی .


ترک چنگی چه دُرّ ز لعل افشاند
حسب حالی بدین صفت برخواند.

نظامی .


گزارنده ٔ حرف این حسب حال
ز پرده چنین مینماید خیال .

نظامی .


و آنگه ز قصاید جمالت
کاموخته ای ز حسب حالت .

نظامی .


قصه شد گفته حسب حال اینست
مال دارم بسی جمال اینست .

نظامی .


به حسب حال من پیش آورد ساز
بگوید آنچه من گویم بدو باز.

نظامی .


یاران صفت مقال گفتند
ویشان همه حسب حال گفتند.

نظامی .


گفتمش چیست گفته ٔ عطار
گفت پند است و حسب حالی چند.

عطار.


حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند.

حافظ.


ترجمه مقاله