حسرت کشیدن
لغتنامه دهخدا
حسرت کشیدن .[ ح َ رَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) حسرت خوردن :
نه تنها شانه حسرت میکشد از تار گیسویش
دل آئینه هم داغ است از محرومی رویش .
نه تنها شانه حسرت میکشد از تار گیسویش
دل آئینه هم داغ است از محرومی رویش .
فطرت (از آنندراج ).