ترجمه مقاله

حسن قیاس

لغت‌نامه دهخدا

حسن قیاس . [ ح ُ ن ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) نزد بلغاء آن است که در ربط لفظی آورد مکرر و مفهوم آن دو چیز باشد و اگر هر دو جا یک مفهوم مراد دارند معنی تمام نگردد. مانند:
ای آنکه خدات داد ملک ابدی
در جان بخشی بنام خود سنگ زدی
اسکندر اگر پیل ز شاهان ستدی
آنی تو که پیل از سکندر ستدی .
این رباعی در آنچه رایات اعلای شاهنشاهی در لکهنوتی بود به انشاء رسید. الغرض ، اسکندر نام پادشاه روم و پادشاه لکهنوتی را نیز اسکندر نام بود. و در مصراع سوم مراد پادشاه روم است ، و در چهارم پادشاه لکهنوتی و در هر دو جا پادشاه روم مراد نتواند بود، زیرا که کذب محض است . و همچنین پادشاه لکهنوتی در هر دوجا مراد نتوان شد که کذب محض است . و هم مدح نتواند بود زیرا که ملک لکهنوتی از مضافات دارالملک دهلی است . پس پادشاه دهلی را از اخذ پیلان از پادشاه لکهنوتی چه افتخار باشد که بدان کرده آید. پس حسن القیاس کرد. با دل مراد پادشاه روم داشت تا مدح بلیغ خیزد و معنی تمام گردد. کذا فی مجمع الصنایع. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله