ترجمه مقاله

حسو

لغت‌نامه دهخدا

حسو. [ ح َس ْوْ ] (ع مص ) آب خوردن مرغ . حسا الطائردرست است ، و شرب الطائر، غلط است . یوم کحسوالطیر؛ روزی کوتاه . || حسو مرق ؛ اندک اندک آشامیدن شوربا را. آشامیدن . (زوزنی ) (تاج المصادر بیهقی ) (دهّار) (مهذب الاسماء). || خشک شدن چیزی از باد سرد. (زوزنی ). || دور شدن . (تاج المصادر). || (اِ) آش آماج . (شرفنامه ٔ منیری ).
ترجمه مقاله