ترجمه مقاله

حفز

لغت‌نامه دهخدا

حفز. [ ح َ ] (ع مص ) از پس پشت چیزی سپوخته راندن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). خلاندن خری از پس پشت . (دستورالاخوان ). فاسپوختن . راندن . سک زدن . || فاجنبانیدن . (تاج المصادر بیهقی ). جنبانیدن . واجنبانیدن کسی را. (منتهی الارب ). || حفز برمح ؛ با نیزه زدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || حفز لیل نهار را؛ راندن شب روز را. || حفز مراءة؛ آرمیدن با وی . (منتهی الارب ). || حفز امر کسی را؛ شتابانیدن . شتاب کردن در کاری . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله