ترجمه مقاله

حلز

لغت‌نامه دهخدا

حلز. [ ح ِل ْ ل ِ ] (ع ص ) مرد بدخوی . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ). || بخیل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). مذکر ومؤنث در این یکسان بود. (مهذب الاسماء). || کوتاه . قصیر. || (اِ) بوم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). گیاهی است و گویند نوعی از حبوبات است که در شام کشت میشود. (اقرب الموارد). مؤنث آن حلزة؛ در همه ٔ معانی . (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله