ترجمه مقاله

حلف

لغت‌نامه دهخدا

حلف . [ ح َ ] (ع مص ) سوگند خوردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (دهار) (از ترجمان عادل ). حِلف . حَلِف . محلوف . محلوفة. محلوفاء همه مصادرند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). حلف بفتح و سکون لام یا کسر آن به معنی سوگندی است که بدان پیمان بندند. سپس هر گونه سوگندرا یمین و حلف نامیدند. چنانچه در مضمرات ذکر کرده و با این وصف حلف و یمین دو لفظ مرادف یکدیگر باشند.چنانچه در جامعالرموز هم بهمین نحو بیان کرده . در جامعالرموز در فصل سوگند گفته است : سوگند موقت ، سوگندیست که وقت و تعیین آن در آن تصریح شده باشد. و سوگند جاودانی ، آن است که همیشگی آن در آن تصریح شده . و سوگند مطلق نامعلوم ، آن است که وقت و همیشگی و یا غیر آن در آن قید نشده باشد. (کشاف اصطلاحات الفنون ).
ترجمه مقاله