ترجمه مقاله

حماد

لغت‌نامه دهخدا

حماد. [ ح َم ْ ما ] (اِخ ) ابن عمربن یونس بن کلیب الکوفی یا واسطی مولی بنی سواءةبن عامربن صعصعة، معروف بعجرد. شاعر مشهور مکنی به ابی عمرو و قیل ابی یحیی . از مخضرمین است که دولت بنی امیه و بنی عباس درک کرده و شهرتش در دولت عباسی بود. ندیم ولیدبن یزیداموی گشت و در ایام مهدی به بغداد درآمد. اشعار و اخبار وی مشهورست . در سال 161 هَ . ق . بمرد. گفته اند وی از مردم واسط بود و محمدبن سلیمان بن علی عامل بصره وی را به سال 155 هَ . ق . بسبب زندقه در ظاهر کوفه بکشت . و گفته اند حماد بقصد بصره از اهواز بیرون شد و در راه درگذشت . و گفته اند وی در 168 هَ . ق . بمرد.عجرد بفتح عین مهمله و سکون جیم و فتح راء و بعد ازآن دال ، لقب حمادست . وی را عجرد گویند چون اعرابیی بر او بگذشت و او غلامی بود با بچه ها ببازی مشغول و برهنه بود اعرابی گفت تعجردت یا غلام و المتعجرد یعنی المتعری . (ابن خلکان ). و رجوع به معجم الادباء شود.
ترجمه مقاله