ترجمه مقاله

حمدون قصار

لغت‌نامه دهخدا

حمدون قصار. [ ح َ ق َص ْ صا ] (اِخ ) از کبار مشایخ و موصوف بورع و تقوی بود و درفقه و علم حدیث درجه ٔ عالی داشت و در عیوب نفس دیدن صاحب نظری عجیب بود و مجاهده و معامله بغایت داشت و کلامی در دلها مؤثر و عالی و مذهب ثوری داشت و مرید بوتراب بود و پیر عبداﷲ مبارک بود و بملامت خلق مبتلا بود و مذهب ملامتیان در نشابور از او منتشر شد و در طریقت مجتهد و صاحب مذهب است و جمعی از این طایفه بدوتولی کنند و ایشان را قصاریان گویند. نقل است که چون کار او عالی و کلمات او منتشر شد ائمه و اکابر نشابور بیامدند و وی را گفتند که : ترا سخن باید گفت که سخن تو فایده ٔ دلها بود. گفت : مرا سخن گفتن روا نیست . گفتند: چرا؟ گفت : از آنکه دل من هنوز در دنیا و جاه بسته است سخن من فایده ندهد و در دلها اثر نکند و سخنی که در دلها مؤثر نبود گفتن آن بر علم استهزا کردن و بر شریعت استخفاف کردن بود و سخن گفتن آنکس رامسلم بود که بخاموشی او دین باطل شود و چون بگوید خلل برخیزد و گفت نشاید هیچکس را که در علم سخن گوید چون همان سخن کسی دیگر گوید و نیابت میدارد و روا نبود که سخن گوید تا نبیند که فرضی واجب است بر وی سخن گفتن تا او را صلاحیت آن بود گفتند: نشان صلاحیت آن چیست ؟ گفت : آنکه هر سخن که گفته باشد هرگزش حاجت نباشد بار دیگر گفتن و در وی تدبیر آن نبود که بعد از این چه خواهم گفت . پرسیدند که چرا سخن سلف نافعتر است دلها را؟ گفت : بجهت آنکه ایشان سخن از برای عزّ اسلام میگفتند و از جهت نجات نفس و از بهر رضای حق ، ما ازبهر عزّ نفس و طلب دنیا و قبول خلق می گوئیم . و گفت :باید که علم حق تعالی بتو نیکوتر از آن باشد که علم خلق یعنی با حق در خلأ معاملت بهتر از آن کنی که در ملأ. گفت : هرکه محقق بود در حال خود از حال خود خبر نتواند داد. و گفت : فاش مگردان بر هیچکس آنچه واجب است که از تو نیز پنهان بود. و گفت : هرچه خواهی که پوشیده بود بر کس آشکارا مکن . و گفت : در هرکه خصلتی بینی از خیر از او جدائی مجوی که زود بود که از برکات او خیری بتو رسد و گفت : من شما را به دو چیز وصیت میکنم : صحبت علماء و احتمال کردن از جهال . و گفت : صحبت با صوفیان کنید که زشتیها را بنزدیک ایشان عذرها بود و نیکی را بس خطری نباشد تا ترا بدان بزرگ دارند تا تو بدان در غلط افتی . پرسیدند از توکل . گفت : توکل آن است که اگر ده هزار درم ترا وام بود چشم بر هیچ نداری و نومید نباشی از حق تعالی بگزاردن آن . و گفت : توکل دست بخدای زدن است . و گفت : اگر توانی که کار خودبخدای بازگذاری بهتر از آنکه بحیله و تدبیر مشغول شوی . و گفت : جزع نکند در مصیبت مگر کسی که خدای را متهم داشته بود. و گفت : ابلیس و یاران او بهیچ چیز چنان شاد نشوند که بسه چیز: یکی آنکه مؤمنی مؤمنی را بکشد. و دوم آنکه بر کفر بمیرد و سوم از دلی که در وی بیم درویشی بود. عبداﷲمبارک گفت : حمدون بیمار شد او را گفتند: فرزندان را وصیتی کن . گفت : من بر ایشان از توانگری بیش میترسم که از درویشی . و عبداﷲ را گفت در حال نزع که مرا در میان زنان مگذار رحمةاﷲ علیه .(نقل به اختصار از تذکرةالاولیاء ج 1 صص 231 - 335).
ترجمه مقاله