ترجمه مقاله

حواج

لغت‌نامه دهخدا

حواج . [ ح َ واج ج ] (ع اِ) ج ِ حاجَّة. زنان حج گزارنده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). حج کنندگان و این جمع حاجة است ، چنانکه دواب جمع دابة است . و حاجه در اصل جماعة حاجة بوده است ، موصوف را حذف کرده ، صفت را قایم مقام موصوف ساخته اند. جمع آن حواج می آرند و می تواند که جمع حاج باشد که صیغه ٔ اسم فاعل است از حج ، چنانکه کواهل جمعکاهل و سواحل جمع ساحل و حواج در اصل حواجج بوده است جیم را در جیم ادغام کرده اند. (آنندراج ) (غیاث ).
ترجمه مقاله