ترجمه مقاله

حواز

لغت‌نامه دهخدا

حواز. [ ح َوْ وا ] (ع ص ) مبالغه ٔ حائز. (از اقرب الموارد). گردآرنده ٔ دلها و غالب شونده بر آن . اغواکننده . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
- حوازالقلوب ؛ گرداننده ٔ دلها و غالب شونده ٔ بر آن که ارتکاب نامرضیات بسبب آن شود و روایت شده حواز جمع حازه است و هی الامور التی تحزفی القلوب و تحک و تؤثر و تتخالج فیها ان تکون معاصی لفقدالطمأنینة الیها. (از منتهی الارب ).
ترجمه مقاله