ترجمه مقاله

حور

لغت‌نامه دهخدا

حور. [ ح َ وَ ] (ع اِ) پوستهای سرخ که سله را دوری گیرند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یکی آن حورة است . پوست سرخ رنگ کرده شده . (منتهی الارب ). || چوبی است که بفارسی سپیدار گویند. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || درختی است که عامه آنرا حَوْر بسکون واو خوانند. || ستاره ٔ حَوَم از بنات النعش صغری . ستاره ٔ سوم از بنات النعش کبری چسبیده به نعش . (اقرب الموارد). || گاو. (منتهی الارب ). گاو برای سپیدی آن . (اقرب الموارد). ج ، احوار. || گیاهی است . || چیزی است که از رصاص محرق سازند و زنان بر رومالند. (منتهی الارب ). سفیداب . (یادداشت بخط مؤلف ). || (مص ) سپیدی سخت سپید و سیاهی سخت سیاه شدن چشم را. || گرد و مدور بودن سیاهه ٔ چشم و باریک بودن پلکها و سپید بودن گرداگرد آن یا سپیدی و سیاهی چشم سخت سفید و سیاه بودن یا سخت سپید بودن بدن یا تمام سیاه بودن چشم ، چنانکه چشم آهو است . احور نعت مذکر و حوراء نعت مؤنث است از آن . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله