ترجمه مقاله

حور

لغت‌نامه دهخدا

حور. [ح َ ] (ع اِ) نقصان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). کمی . قلت . مقابل کور: اعوذ باﷲ من الحور بعد الکور. || ماتحت پیچ دستار. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || پاسخ . جواب . || تگ وعمق . (منتهی الارب ). قعر و عمق . (اقرب الموارد). || ما اصبت حوراً؛ نرسیدم بچیزی . || هو بعیدالحور؛ او دانا و عاقل است . || بازگشت . || (مص ) بازگشتن . || کاستن و کم گردیدن . || گشادن پیچ دستار را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). باز کردن عمامه . (تاج المصادر بیهقی ). || سرگشته شدن . (منتهی الارب ). متحیر شدن . (اقرب الموارد). || شستن وسپید کردن جامه را. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
ترجمه مقاله