ترجمه مقاله

حیة

لغت‌نامه دهخدا

حیة. [ ح َی ْ ی َ ] (ع ص ) مؤنث حی زنده . (اقرب الموارد). || (اِ) مار. ج ، حَیّات ، حیوات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و رجوع به تحفه ٔ حکیم مؤمن شود. || نوعی کرم معده . (ضریر انطاکی ). رجوع به حیات شود. || ستاره ها که مابین فرقدین و بنات نعش اند. (فیروزآبادی ) (آنندراج ) (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). نام صورتی از صور فلکیه که آنرا بصورت ماری توهم کرده اند و این مار صورت دیگر بنام حواء است به دست دارد و کواکب صورت حیه هیجده کوکب است . (جهان دانش ) . نام صورت هشتم از صور چهارده گانه ٔ فلکی جنوبی و آنرا شجاع نیز نامند. (مفاتیح ) :
الا که تا بدین فلک بود روان
شجاع او و حیه و عوای او .

منوچهری .


- حیةالحوا ؛ مار و مارافسا. صورت چهاردهم از صور شمالی .
- حیةالوادی ؛ شیر که اسد باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ).
|| فلان حیةالوادی ؛ بلای روزگار و خبیث است . همچنین حیةالارض و حیةالحماط. || (ص ) ارض حیة؛ زمین با فراخی عیش . (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله