ترجمه مقاله

حیدرکلیج

لغت‌نامه دهخدا

حیدرکلیج . [ ح َ دَ ؟ ] (اِخ ) کلوچه ای . مجمع الخواص نام او و ابیاتی از وی را آورده است . و نیز از اوست :
دلا مجنون صفت خود را خلاص از قید عالم کن
ره صحرای محنت گیر و رو در وادی غم کن .
درد و غمت که بهر دل ریش مرهمند
یاران همنشین و رفیقان همدمند.
رجوع به مجالس النفایس ص 152 شود.
ترجمه مقاله