حیری . (اِ) ایوان و رواق و طاق . (از آنندراج ) (برهان ). رواق و ایواق . (صحاح الفرس ). و به این معنی با خاء نقطه دار هم بنظر آمده است . (برهان ) :
یک روز خطا کردم و نانش بشکستم
بشکست مرادست [ و ] برون کرد ز حیری .
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
واژه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.