خاتونی
لغتنامه دهخدا
خاتونی . (ص نسبی ) نسبت است بخاتون ، بانوانه . || (حامص ) بزرگی و عظمت زن :
سر برافراختی بخاتونی
خواستی گنجهای قارونی .
|| (اِ) نوعی از لباس است :
چو خاتونئی بود ابریشمین
چو چتری و فونک گلی و کژین .
سر برافراختی بخاتونی
خواستی گنجهای قارونی .
نظامی .
|| (اِ) نوعی از لباس است :
چو خاتونئی بود ابریشمین
چو چتری و فونک گلی و کژین .
نظام قاری (دیوان ص 182).