ترجمه مقاله

خادم

لغت‌نامه دهخدا

خادم . [ دِ ] (اِخ ) مولوی خادم حسین خان صدرالصدور کانپوربن مولوی عبدالقادرخان ، اصلش از قصبه ٔ جایس من اعمال دارالسلطنه ٔ لکنهو است . از دودمان اهل سنت آن قصبه و مردمان مهذب و موقر و خوشخو و نیکو. والده ٔ مولوی خادم حسین دختر مولوی سیددلدار علی مجتهد شیعیان هندوستان بود و این پدر و پسر بکمال عزت و ثروت زندگانی نمودند، مدتی در شهر بنارس و سپس در هنگامه ٔ غدر هند خادم حسین در شهر جونپور مأوی گرفت و شاید در همانجا در سنه ٔ خمس و سبعین از مائه ٔ ثالث عشر جهان گذران را گذاشت . از اوست :
گیسو بدوش انداخته فتنه دو بالا ساخته
آن دشمن جان میرسد هان دوستداران مژده ای
مرغ خوش الحان میرسد، زیب گلستان میرسد
خادم ببستان می رسد، هان گلعذاران مژده ای .

(صبح گلشن ).


ترجمه مقاله