ترجمه مقاله

خاردار

لغت‌نامه دهخدا

خاردار. (نف مرکب ) خارآور. صاحب خار. خارور. شائک . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). مُشَوَّک . (منتهی الارب ) (المنجد) (اقرب الموارد). شائکة. (منتهی الارب ). خارناک . (ناظم الاطباء). || درختان سبزی که خار دارند. جُلبَه . (منتهی الارب ). || سیم خاردار سیمی است که در اطراف آن خارهای آهنی وجود دارد و آن را برای منع دخول در محوطه در پیرامن آن محوطه روی پایه های چوبی یا جز آن نصب می کنند.
ترجمه مقاله