ترجمه مقاله

خالصة

لغت‌نامه دهخدا

خالصة. [ ل ِ ص َ ] (اِخ ) نام کنیزکی سیاه بوده است که یکی از خلفاء او را بسیار گرامی میداشته و بر او زیور و زینت برمی بسته است . شاعری در این باره گفته :
لقد ضاع شعری علی بابکم
کما ضاع درّ علی خالصه .
این شعر به گوش آن خلیفه رسید و امر به احضار آن شاعر کرد و بر او خرده گرفت . شاعر گفت : یا امیرالمؤمنین از من دروغ نقل کرده اند، شعر من چنین است :
لقد ضاء شعری علی بابکم
کما ضاءدّر علی خالصة.
خلیفه را این خلاص جست او نیکو آمد او را جایزه بخشید. یاقوت می گوید: شنیدم که این داستان در مجلس قاضی ابوعلی عبدالرحیم نیشابوری نقل شد و قاضی مزبور گفت : این بیت بیتی است که چشمانش برکنده شده و باز می بیند. (از معجم البلدان یاقوت حموی ج 3 ص 390). در کتاب «الجماهر» نام این خلیفه هارون الرشید آمده و نام آن شاعر ابونواس . (از کتاب الجماهر فی معرفة الجواهر ابوریحان بیرونی چ 1 ص 58).
ترجمه مقاله