خانه خدا
لغتنامه دهخدا
خانه خدا. [ ن َ / ن ِ خ ُ ] (اِ مرکب ) خداوند خانه . صاحبخانه . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) :
گرچه بباطل اختران افسر عاجزان برند
اوست مظفری بحق خانه خدای مملکت .
دل خوان تو شد خواه روی خواه نشینی
بر تونرسد حکم که تو خانه خدایی .
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.
کعبه ٔ دولتی و ظل خدا خانه خداست .
تو چون گدای کاهل جاهل نشسته ای
بر در خموش و خانه خدا از تو بی خبر.
|| نمازگاه . (ناظم الاطباء). مسجد.
گرچه بباطل اختران افسر عاجزان برند
اوست مظفری بحق خانه خدای مملکت .
خاقانی .
دل خوان تو شد خواه روی خواه نشینی
بر تونرسد حکم که تو خانه خدایی .
خاقانی .
مرغ مألوف که با خانه خدا انس گرفت
گر بسنگش بزنی جای دگر می نرود.
سعدی .
کعبه ٔ دولتی و ظل خدا خانه خداست .
سلمان ساوجی .
تو چون گدای کاهل جاهل نشسته ای
بر در خموش و خانه خدا از تو بی خبر.
قاآنی .
|| نمازگاه . (ناظم الاطباء). مسجد.