ترجمه مقاله

خانه روشن کردن

لغت‌نامه دهخدا

خانه روشن کردن . [ ن َ / ن ِ رُو ش َ ک َ دَ ] (مص مرکب ) کنایه از آخر شدن . به انتهاء شدن . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء). معمولاً این مصدر برای به انتهاء رسیدن عمر بکار میرود زیرا شعله ٔ شمع و چراغ که پس از آن خاموشی چراغ و شمع است شعله ای است نسبتاً قوی تر. بهتر نمودن حال محتضر و بی فاصله مردن . جان کندن :
با اجاق شاه مردان هر که خصمی میکند
خانه اش را روشنی از خانه روشن کردن است .

واله هروی .


آخر عمر است از آن افزود قدرت ای رقیب
خانه روشن میکند در حالت مردن چراغ .

باقر کاشی (ازآنندراج ).


کلبه ام هرگز چراغ از تیره روزیها نداشت
در دم آخر عجب گر خانه را روشن کنم .

کلیم (از آنندراج ).


اعتمادی نیست بر عمر تو چون نور چراغ
خانه روشن میکند این است دستور چراغ .

وحید (از آنندراج ).


شب جان دادن است ای شمع یکدم خانه روشن کن
بشکراین که بیش از من امید زیستن داری .

ولی دشت بیاضی (از آنندراج ).


ترجمه مقاله