ترجمه مقاله

خاک انداز

لغت‌نامه دهخدا

خاک انداز. [ اَ ] (اِ مرکب ) ظرفی است از آهن که خاک و خاشاک خانه را پس از روبیدن در آن کرده بیرون ریزند. (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). بیل مانندی باشد از نقره و طلا و مس و امثال آن که بدان خاکروبه و خاکستر و غیره بدور اندازند. (برهان قاطع). آلتی بیشتر آهنین چون نیم دائره و جز آن صورت با دسته ای از آهن و جز آن برای گرفتن خاکروبه و سرخ کردن زغال و غیره . بیلچه . چمچمه . کمچه . خلیسه . استام . مقحاة. مجرفه . مسحاة. || جائی که بالای قلعه برای خاک روبه انداختن و خاک و کلوخ بر سرغنیم ریختن سازند و آن را سنگ و خاکریز گویند. (آنندراج ). سنگ انداز برج و حصار را هم گفته اند. (برهان قاطع) :
بسکه دارد خس و خاشاک غبار حسرت
جام می را کند اصلاح دلم خاک انداز.

سلیم (از آنندراج ).


|| پارچه ای را نیز گویند که بر دور شامیانه و سایبان دوزند. (برهان قاطع) (آنندراج ). || (نف مرکب ) ساحر و سحرکننده . (برهان قاطع) (آنندراج ). || (اِ مص مرکب ) خاک انداختن . هر گاه که چیز کسی گم شود از همه اشخاص مظنون در جایی خاک بیندازند تا دزد، چیز گم شده را در خاک پنهان کرده بیندازد تا دزد رسوا نشود.(از مصطلحات ) (غیاث اللغات ). رجوع به خاک انداختن شود.
ترجمه مقاله