ترجمه مقاله

خباره

لغت‌نامه دهخدا

خباره . [ خ َ رَ / رِ ] (ص ) چست و چالاک و جلد و هوشیار در کارها. (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ رشیدی ) (فرهنگ ضیاء) (از انجمن آرای ناصری ). گربز. باهوش . ج ، خبارگان :
برفت بردمشان یکدو منزل و همه را
بکشت و دشمن دین را بکشت باید زار
خبارگان صف پیل آن سپه بگرفت
نفایگان را پی کرد و خسته و افکار

فرخی (از انجمن آرای ناصری ).


فلک روغن گری گشته ست ما را
بکار خویش در جلد و خباره
ز ما اینجا همی گنجاره ماند
چو روغن برگرفت از ما عصاره .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله