ترجمه مقاله

خباز

لغت‌نامه دهخدا

خباز. [ خ َب ْ با ] (ع ص ، اِ) نان پز. نانوا. (دهار) (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج ) (ازاقرب الموارد) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (ازتاج العروس ) (از انساب سمعانی ). نانبا :
دین ز کرار جونه از طرار
خز ز بزاز چونه از خباز.

سنائی .


نماز شام خبازی که به اقامت رواتب سرای من موسوم بود پیش من آمد و گفت : امروز بر دکان من چهار صد من نان باقی ماند. (از ترجمه ٔ تاریخ یمینی ).
تا بنقد جان من خباز من نان می دهد
عاشق بی چاره نان می گوید و جان می دهد.

سیفی (ازآنندراج ).


|| این کلمه گاهی به معنی «طاهی » و «طباخ » و «خوانسالار» نیز اطلاق میشده است . (یادداشت بخط مؤلف ). || نان پز و فروشنده ٔ آن . (از متن اللغة).
ترجمه مقاله