ترجمه مقاله

خبب

لغت‌نامه دهخدا

خبب . [ خ َ ب َ ] (ع مص ) نوعی از دویدن . (از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ) (از معجم الوسیط): «انه کان اذا طاف خب ثلاثاً» (حدیث نبوی از معجم الوسیط). || پویه دویدن .(از متن اللغة) (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (ازلسان العرب ) (از تاج المصادر بیهقی ). || برداشتن هر دو دست و پای راست را معاً و هر دو دست وپای چپ را معاً. (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (ازتاج العروس ) (از لسان العرب ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || گاه بر این دست و گاه برآن دست استادن اسب . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ). || تیز رفتن . (از منتهی الارب ) (از لسان العرب ) (از تاج العروس ) (از متن اللغة) (از معجم الوسیط) (از اقرب الموارد) :
رفت سوی رز با تاختنی و خببی .

منوچهری .


|| در کارها سرعت داشتن . || برآمدن گیاه . (از معجم الوسیط). || (اِ) نام بحری است نزد عروضیان مسمی به «مخترع » و «رکض الخیل » و «متقارب » و معروف است که سعیدبن مسعد آنرا بر اوزان خلیل بن احمد افزود. رجوع به «بحر» مصطلح عروضیان در این لغتنامه شود.
ترجمه مقاله