خبیر کردن
لغتنامه دهخدا
خبیر کردن . [ خ َ ک َ دَ ](مص مرکب ) مطلع کردن . واقف کردن . آگاه کردن . مطلع نمودن . اطلاع دادن . آشنا کردن . بینا کردن :
هر جمادی را کند فضلش خبیر
غافلان را کرده قهر او ضریر.
هر جمادی را کند فضلش خبیر
غافلان را کرده قهر او ضریر.
مولوی .