خجسته بخت
لغتنامه دهخدا
خجسته بخت . [ خ ُ ج َ ت َ / ت ِ ب َ ] (ص مرکب ) مبارک سرنوشت . بخت خجسته . بخت مبارک . بخت میمون :
خجسته بخت بر او آفرین کند شب و روز
کند فریشته بر آفرین او آیین .
کسی که چنگ زد اندر خجسته خدمت او
خجسته بخت شد و کام خویش کرد بچنگ .
خجسته بخت بر او آفرین کند شب و روز
کند فریشته بر آفرین او آیین .
فرخی .
کسی که چنگ زد اندر خجسته خدمت او
خجسته بخت شد و کام خویش کرد بچنگ .
فرخی .