ترجمه مقاله

خدب

لغت‌نامه دهخدا

خدب . [ خ َ ] (ع مص ) شمشیر زدن و شکافتن پوست و گوشت را نه استخوان . (از منتهی الارب ). خدبه ؛ شق جلده و لحمه . (معجم الوسیط). شکافتن پوست با گوشت . (تاج المصادر بیهقی ). || با دندان بریدن . گوشت و پوست را با دندان از هم باز کردن . || گوشتی را قطعه قطعه کردن . گوشتی را بدون استخوان قطعه کردن . بریدن . || کسی را زدن . بر سر کسی زدن . || گزیدن مار. (از متن اللغة). خدبت الحیة فلاناً، گزید او را مار. (ناظم الاطباء) (از معجم الوسیط) (از تاج المصادر بیهقی ) (از المصادر زوزنی ). || دروغ گفتن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء). || بزبان کسی را مجروح کردن . || دوشیدن شیر بسیار. (از متن اللغة). در فرهنگ ناظم الاطباء آمده : قال فی المعیار ان اراد بالحلب المصدر فالخدب مصدر و الفعل کنصروان اراد بالحلب اللبن المحلوب فالخدب اسم .
ترجمه مقاله