ترجمه مقاله

خدری

لغت‌نامه دهخدا

خدری . [ خ َ دَ ] (ع ص ، اِ) دردیست که حس عضو باطل کند. (از آنندراج ) (از غیاث اللغات ). خدری یا وجع خدری یکی از پانزده درد است که دارای نامند. شیخ الرئیس در قانون در اصناف اوجاع التی لها اسماء گوید: سبب الوجع الخدری ؛ اما مزاج شدید البرد و اما انسداد مسام منافذ الروح الحساس الجاری الی العضو لعصب او امتلاءاوعیته . یکی از شارحین نصاب الصبیان گوید: دردیست که با آن درد چنان یافته شود که حس آن عضو نقصان پذیرفته یا باطل گشته و صاحب ذخیره ٔ خوارزمشاهی گوید: المی است گویی آن عضو خفته است . (یادداشت از مؤلف ).
ترجمه مقاله