ترجمه مقاله

خدش

لغت‌نامه دهخدا

خدش . [ خ َ ](ع مص ) خراشیدن روی را. (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از لسان العرب ). || پاره کردن پوست را کم باشد یا بسیار. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || خراشیدن پوست را بچوب و مانند آن . (از منتهی الارب ) (از تاج العروس ) (از المصادر زوزنی ). || خدمت کردن . عیب گرفتن . بدگوئی کردن . نقصان و ضعف کسی را نشان دادن . || خاریدن . خمش . (یادداشت بخط مؤلف ) (از اقرب الموارد).
ترجمه مقاله