خدک
لغتنامه دهخدا
خدک . [ خ َ دَ ] (اِ) پل خواه از سنگ و گچ و آجر باشد که بر رودخانه بندند و یا از چوب و خاک بر جوی . (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (ازانجمن آرای ناصری ). قنطره . کُرپی . پول :
ز احنف آنکه بحلمست در عرب مشهور
بدفتری مثلی دیده ام بگویم چون
بدین مثال مرا هم حکایتی بوده است
ازین مثل خدکی ساختم بر جیحون .
ز احنف آنکه بحلمست در عرب مشهور
بدفتری مثلی دیده ام بگویم چون
بدین مثال مرا هم حکایتی بوده است
ازین مثل خدکی ساختم بر جیحون .
نزاری قهستانی (از فرهنگ جهانگیری ).