ترجمه مقاله

خدیعة

لغت‌نامه دهخدا

خدیعة. [ خ َ ع َ ] (ع اِمص ) مکر. فریب . (از منتهی الارب ) (دهار) (آنندراج ). فریفتن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی )(تاج المصادر بیهقی ) (دهار). خَتَل . دستان . (یادداشت به خط مؤلف ). تُنبُل . فریب . لوس . ناک : بعد از آنک حیلتها و خدیعتها کرد کی شرح آن دراز است در تلافی آن . (فارسنامه ٔ ابن بلخی ص 105). می بینم که کارهای زمانه میل به ادبار دارد... و افعال ستوده واقوال پسندیده مدروس گشته ... و مکر و خدیعة بیدار ووفا و حریة در خواب . (کلیله و دمنه ٔ بهرامشاهی ). و بنابر آن بر مکر و خدیعة نهاده . (کلیله و دمنه ٔ بهرامشاهی ). چون برزویه بدید که هندو بر مکر و خدیعة او واقف گشت این سخن را بر وی رد نکرد. (کلیله و دمنه ٔ بهرامشاهی ). سلطان بر سر سریرت و غور مکر و خدیعة اووقوف یافت . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). و شبهتی نکردم که تیر خدیعة برادران بهدف مراد رسیده است . (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). او را به انواع حیلة و خدیعة بفریفتند وبکمند مکر بخود کشیدند. (ترجمه ٔ تاریخ یمینی ). || (اِ) طعامی است عربان را. (منتهی الارب ).
ترجمه مقاله