ترجمه مقاله

خراز

لغت‌نامه دهخدا

خراز. [ خ َرْ را ] (ع ص ) دوزنده ٔ درز موزه و جزآن . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) :
ای خردمند نارسیده بدان
گرگ درنده کی بود خراز.

سنائی .


برای آنکه خرازان گه خرز
کنند از سبلت روباه درزن .

خاقانی .


|| مشک دوز. (از منتهی الارب ). || در تداول فارسی ، فروشنده ٔ مقراض و قلمتراش و شانه و نوار و عطر و غازه و سپیده واسباب بزک زنانه و امثال آن . (یادداشت بخط مؤلف ). || مهره فروش . خرزه فروش . معمول فارسی زبانانست و در عرب مهره فروشی خرزی به تحریک است . (یادداشت بخط مؤلف ).
ترجمه مقاله