ترجمه مقاله

خردی

لغت‌نامه دهخدا

خردی . [ خ ُ ] (اِ) مَرِق . مَرِقة. آنرا خردیق ساخته و اصل آن خردیک بوده . (یادداشت بخط مؤلف ) :
هر دو آن عاشقان ِ بی مزه اند
غاب گشته چو سه شبه خردی .

ابوالعباس .


پیر زالی گفت کش خردی بریخت
خود مرا نان تهی بود آرزوی .

ناصرخسرو.


ترجمه مقاله